ادبیات ایران قرنهاست که وجود داشته و رمانهای عاشقانه جزء اصلی این ژانر بودهاند. از داستانهای کلاسیک عشق و از دست دادن تا داستانهای معاصر که مضامین پیچیدهتری را بررسی میکنند، رمانهای عاشقانه ایرانی بخش مهمی از فرهنگ هستند. در این مقاله نگاهی دقیق تر به چهار رمان عاشقانه جاودانه ایرانی و مضامین آنها خواهیم داشت. ما در مورد بهترین کتاب های عاشقانه ایرانی، کتاب های عاشقانه کلاسیک ایرانی و داستان های عاشقانه کلاسیک ایرانی که هنوز هم مطرح هستند بحث خواهیم کرد. با کاوش عمیق در این آثار هنری، میتوان به فرهنگ و آداب و رسوم منحصر به فرد ایران دست یافت.
یک عاشقانه آرام
رمان نادر ابراهیمی، یک عاشقانه آرام، داستانی جذاب از عشق و ارتباط عاشقانه میان یک زوج جوان است. این رمان عاشقانه که در ایران می گذرد، دو جوان را دنبال می کند که راه خود را در زندگی طی می کنند و معنای واقعی عشق را کشف می کنند.
این کتاب مملو از لحظاتی است که خوانندگان را به زندگی شخصیت هایش می کشاند. سبک نگارش نادر ابراهیمی هم شاعرانه و هم تکان دهنده است که سرمایه گذاری روی داستان و شخصیت های آن را آسان می کند.
داستان یک عاشقانه آرام در بحبوحهی قبل از انقلاب ۵۷ میگذرد. این رمان همواره جزو برترین رمانهای عاشقانه ایرانی از دیدگاه خوانندگان بوده است.
چشمهایش
چشمهایش نام رمانی از بزرگ علوی است که برای نخستین بار در سال ۱۳۳۱ خورشیدی منتشر شد. بزرگ علوی در این رمان روش استعلام و استشهاد را به کار برده، بدینگونه که قطعات پراکندهٔ یک ماجرا را کنار هم گذاشته و از آن طرحی کلی آفریدهاست که برحدس و گمان تکیه دارد. این شیوه بیشتر در ادبیات پلیسی معمول است. برخی معتقدند این رمان و شخصیت استاد ماکان، با الهام از زندگانی کمالالملک نگاشته شدهاست و گروهی دیگر آن را شرح حالی از زندگی تقی ارانی میدانند.
داستان کتاب چشمهایش در دوره رضاشاه اتفاق میافتد و زندگی یک استاد بزرگ نقاشی را روایت میکند که مبارز سیاسی هم است. یکی از دوستداران این نقاش معروف به دنبال راز مرگ مشکوک استاد در تبعید است. آقای ناظم همان دوستدار استاد است و حدس میزند که راز مرگ استاد در یکی از تابلوهای ایشان است که خود استاد نام آن تابلو را چشمهایش گذاشته است..
بامداد خمار
سودابه دختر جوان تحصیلکرده و ثروتمندی است که میخواهد با مردی که با قشر خانوادگی او مناسبتی ندارد، ازدواج کند. برای جلوگیری از این پیوند، مادر سودابه وی را به پند گرفتن از محبوبه، عمهٔ سودابه، سفارش میکند.
بامداد خمار داستان عبرتانگیز سیاه بختی محبوبه در زندگی با عشقش رحیم است که از همان برگهای نخست داستان آغاز میشود و همه کتاب را دربرمیگیرد. با آنکه ماجرا در روزهای نخست زمامداری رضاشاه روی میدهد، جز یکی دو مورد، همچون کشف حجاب، به دیگر جنبههای سیاسی و اجتماعی زمانه هیچ اشارهای نمیشود. محبوبه، دختر بصیرالملک بافرهنگ و اشرافی عاشق یک شاگرد نجار میشود. خواستگارهایش را رد میکند و در برابر خانواده آنقدر مقاومت میکند تا خانواده به ازدواج او رضایت میدهد، اما او را طرد میکند بهطوریکه نه او اجازه دارد به خانوادهاش سری بزند و نه در هفت سال زندگی محبوبه با رحیم، کسی از خانواده به او سری میزند.